پریسا پریسا ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

نازدونه ، دردونه .....

بدون عنوان

  من و احمد و پریسا رفتیم به پارک معلم ، موقع برگشت به فالوده فروشی رفتیم، بابا زودتر از همه فالوده اش را خورد ، و گفت : من اول شدام ، پریسا (به خاطر ارادتی که به من داره) گفت : نه شما اول نشدی ، مامان داره کم کم اول می شه   (درحالی که من هنوز نصفش را خورده بودام.)   و این هم شکل بابا بعد از شنیدن حرف پریسا ...
30 شهريور 1392

قم

پنج شنبه 22/6/92 من و پریسا به همراه همکاران محل کار به شهر قم و جمکران رفتیم. پریسا بعد از اینکه راجع به حضرت معصومه(س) سوالاتی پرسید گفت : من حضرت معصومه راخیلی دوست دارام.. و در حرم حضرت معصومه برای همه خانواده دعا کرد  پریسا آخرین صندلی اتوبوس را دوست دارد . وقتی وارد اتوبوس شدایم من اولین صندلی  و نزدیک همکارام نشستم اما پریسا گفت بریم آخر اتوبوس و من گفتم اینجا خنک تر است اما پریسا گفت باید بریم آخر و ما هم رفتیم . در مسجد جمکران پریسا خانم پیش من نشست و خودش جند لقمه ای صبحانه خورد. موقع نماز ظهر و عصر به حرم حضرت معصومه رفتیم. . اما در صف نماز پریسا کوچولو می گفت باید روی سنگ ه...
23 شهريور 1392

اثرات خواندن نماز

پیامبر اکرم (ص): چیزی که مسلمان را کافر می کند، ترک عمدی نماز واجبش است. و فاصله بین ایمان و کفر، ترک نماز است.  وسائل الشیعه، ج 3، ص اثرات نماز تبادل انرژی با نماز خواندن ‌نماز، تسبیح خداوند است که موجب نزدیکی روحی و معنوی ما با او می‌گردد. نماز خواندن، تبادل انرژی‌های منفی و معیوب با انرژی‌های مثبت و روحانی است که این تبادل در حالت‌های مختلف نمازخواندن، متفاوت بوده و به شرح زیر می‌باشد: حالت ایستاده: تبادل انرژی با زمین‌ از طریق چاکرای کف پاها و گرفتن انرژی معنوی از چاکرای سر( کران چاکرا ) می‌باشد. حالت رکوع: تبادل انرژی بالاتنه با پایین‌تنه‌ از طریق چاکرای کف دست...
18 شهريور 1392

سفر به کرمانشاه

با همکاران شرکت مامان و بابا و با یک اتوبوس رفتیم به سمت کرمانشاه ، و از مناطق جنگی بازدید نمودایم . و افرادی که در آن دوران افراد خانواده و خانه و زندگی خود را از دست داده بوداند برایمان از آن دوران گفتند . ما در این سفر به شهر زیبا و مرزی پاوه رفتیم. و دو شب در کرمانشاه ، یک شب در کارگاه سد داریان و یک شب در کارگاه شهر ازگله گذراندایم. و اما پریسا خانم در این سفر  تعداد ما 37 نفر بود و 10 تا بچه همراهمان بود. که پریسا از همه کوچکتر بود . ما در آخر اتوبوس نشسته بودایم. و صندلی های آخر هم خالی بود. بچه های دیگر هم به هوای پریسا به عقب اتوبوس آمده بوداند و پریسا چون کوچولو بود مثل عروسک بچه ها شده بود. و همه با پریس...
18 شهريور 1392
1